لیلی مادر علی اکبر علیه السلام
پدرش ابومره فرزند عروة پسر مسعود ثقفی است، مادرش میمونه دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه و جده او دختر ابوالعاص و عمه پدرش برزه دختر مسعود ثقفی است که همسر صفوانبن امیه بود. برزه در جنگ احد به اسارت مسلمانان در آمد و عبداللَّه اکبر از وی متولد شد.
شیخ مفید در الارشاد، طبرسی در اعلام الوری، ابن جریر در تاریخ طبری، ابن اثیر در الکامل، یعقوبی در تاریخ خود و سهیلی در الروض الانف بر همین نام لیلی، تأکید نمودهاند.
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص ابن جریر طبری در المنتخب جلد 12 صفحه 19 و خوارزمی در المقتل نام وی را «آمنه» گفتهاند.
ابنشهر آشوب در المناقب نام وی را «بره» دختر عروه ذکر نموده همچنانکه سهیلی در جلد دوم الروض الانف صفحه 326 گفته: میمونه دختر ابوسفیان جده پدری لیلی بوده، همسر میمونه عروه بوده، فرزندشان ابو مره است که دخترش لیلی همسر امام حسین علیه السلام گردید.
بخاطر این نسبت خویشاوندی، در روز عاشورا دشمن به علىاکبر گفت: «تو با یزید نسبت خویشاوندی داری» مقصودشان از این سخن کشاندن او به لشگر یزید بود - ولی روح پاک او از این کار امتناع ورزید و شرافت دائمی و حیات ابدی را ترجیح داد و گفت: رعایت خویشاوندی با رسولخدا صلی الله علیه وآله سزاوارتر است از رعایت خویشاوندی با فرزندان آن زن جگر خوار.
خانواده لیلی از بزرگان و اشراف مکه بود. زیرا عروه جد او یکی از آن دو بزرگی است که قریش درباره آن دو گفت:
«لولا نُزِّل هذاالقران علی رجل من القریتین عظیم»
در این آیه شریفه مقصود از «قریتین» مکه و طائف است و منظور قریش از دو مرد بزرگ یکی عروه و دیگری ولیدبن مغیره مخزومی مشهور به «وحید» بوده است، که بخاطر ثروت فراوانش و عزتش در میان قبیله در طول سال از املاک خود بهره مىبرد، به تنهائی پرده کعبه را خریداری و آن را مىپوشاند و بعد از وفات عبدالمطلب از خانهاش تا کعبه را بری او فرش مىکردند این کار بری «ابن جدعان» و ابوطالب نیز که جانشین پدر خود بوده انجام مىشد. در آیه شریفه «ذرنی و من خلقت وحیداً وجعلت له مالاً ممدوداً و بنین شهوداً» مقصود همین «ولید بن مغیره» است. همانطور که در شمی صفحه قبل نشان داده شده پدر لیلی و مختار پسر عموی یکدیگر هستند. بخاطر شرافت عروه میان قومش، در ماجری حدیبیه، قریش او را بری بستن قرار داد صلح، نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد. او کافر بود و در سال نهم هجرت مسلمان شد و به قبیلهاش بازگشت، بربام خانهاش رفت و قومش را به اسلام فراخواند اما آنان باران تیر بسویش باریدند تیری به او اصابت کرد و درخون خود غلتید.
از او پرسیدند کشته شدنت را چه مىبینی؟ گفت: کرامتی بود که خداوند به من عنایت فرمود و شهادتی بود که خدی تعالی نصیبم ساخت. یک درخواست دارم، مرا در کنار شهیدانی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شدهاند دفن کنید. چون درگذشت به خواستهاش عمل کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دربارهاش فرمود: مثل او در قومش چون مثل »صاحب یاسین« در قوم خود مىباشد.
عروه به هنگام قبول اسلام ده زن داشت، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به او فرمود: اسلام بیش از چهار زن را جایز نمىداند، وی چهار تن را برگزید که یکی از آنان زینب دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه بود.
پدر لیلی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله متولد شد و توفیق مصاحبت با آنحضرت را یافت، چون پدرش عروه کشته شد، او همراه برادرش ابوملیح نزد پیامبر صلی الله علیه وآله رفتند و خبر قتل پدر را داده و به اسلام گرویدند و به طائف بازگشتند.
حارث بن خالد مخزومی درباره »لیلی« چنین سروده است:
اطافت بنا شمس النهار و من ری
من الناس شمساً فی المساء تطوف
ابو امها اوفی قریش بذمه
و اعمامها اما سألت ثقیف
خورشید بر گرد ما به طواف آمد، چه کسی دیده خورشید در شب به طواف آید پدر و مادرش «لیلی» باوفاترین مردم قریش نسبت به پیمان هستند، و عموهایش را اگر بپرسی، از قبیله ثقیف هستند.
سال وفات، مقدار عمر و حضور این بانوی بزگوار در کربلا بری ما روشن نگردیده است، اما علامه در بندی در کتاب اسرارالشهادة به نقل از بعضی کتب که نویسندگانش مشخص نیست، معتقد به حضور او درکربلا شده معهذا تاریخ نویسان در این باره سخنی نگفتهاند. چه بسا پیش از واقعه عاشورا بدرود حیات گفته است.
حاج شیخ عباس قمی درکتاب نفس المهموم گوید: «من سندی که دال بر آمدن لیلی به کربلا باشد نیافتم».
به اظهار نظر این محدث محقق مىتوان استناد کرد و بری فرد محقق این نظر کافی است.
علىاکبر در یازدهم شعبان، سال سی و سوم هجری پیش از کشته شدن عثمان متولد گردید. عثمان در سال سی و پنج هجری به قتل رسید. گفته شیخ جلیلالقدر ابنادریس حلی در بخش مزار کتاب السرائر که: «وی در زمان عثمان متولد گردید» با سخن پیش همخوان است.
باین ترتیب در روز عاشورا حدوداً بیست و هفت ساله بوده است دلیل ولادت علىاکبر علیه السلام
آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زیرا وی از امام سجاد علیه السلام که در کربلا بیست و سه سال داشتهاند بزرگتر بوده است. لذا سایر اقوال عاری از دلیل است از جلمه گفتار طریحی در کتاب »منتخب« که علىاکبر در کربلا هفده ساله بود، یا گفته شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری هجده سال، یا نظر سروری در مناقب نوزده سال و قول ابن نمی حلی در مثیرالاحزان بیش از ده سال داشته که منظور وی مشخص نیست اما مىتوان گفت احتمالاً مقصود او مثلاً سیزده سال یا حدود آن است. و این سخنی بعید است.
بعیدتر، سخن خواجه نصیرالدین طوسی در نقدالمحصل صفحه 179 چاپ مصر است که:
«وی روز عاشورا هفت سال داشت»...
قرائن نشان مىدهد او نزد پدر بزرگوارش جایگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهلبیت حضرت بجز عمویش عباس مقدم بوده است.
مورخین همگی آوردهاند شب عاشورا، امام حسین علیه السلام با ابنسعد ملاقات کرد و امر فرمود جز عباس و علىاکبر همه از او دور شوند. با ابن سعد غلامش و پسرش حفص همراه بودند.
و در روز عاشورا، چون خطابه خواند گریه اهل حرم را شنید. به برادرش عباس و پسرش علىاکبر فرمود: آنان را ساکت کنید. بجانم سوگند گریه بسیار در آینده خواهند داشت.
و در روز هشتم محرم که اصحاب را امر فرمود از فرات آب آورند علىاکبر را امیر آنان قرار داد.
این قراین نشان مىدهد علىاکبر در کربلا بیش از اینها از عمر شریفش مىگذشته همچنانکه رجزش در میدان نبرد این امر را نشان مىدهد. و ما مدرک نظر خواجه نصیر را نمىدانیم. شاید کلمه «عشره» بعد از «سبع» افتاده باشد گر چه این توجیه به ذهن مىآید ولی با نظر مورخان که گذشت منافات دارد.